تقی فرهنگ نیا

بهینه سازی کولر آبی؛ ایده ای در این برهوت کویر

بهینه سازی کولر آبی عنوان ایده ای است؛ که هر سال با گرم شدن هوا، تعدادی تیم ایده به مرکز نوآوری پارک ارائه می کنند.
بدلیل بحران کم آبی، طبیعی است که ذهن خلاق تیم ایده ها مستقیما کولر آبی را هدف قرار می دهد. من اما تعریف اولیه ام این است که کولر آبی بطور ذاتی و کامل غیر اقتصادی است (آب را بطور مطلق بخار می کند در این برهوت کویر).

برهوت در دهخدا: هر جایی که در آن گیاه یا جانوری نباشد.

و با این عقیده، کسانی که با ایده ی بهینه سازی کولر آبی مراجعه می کنند محکوم به عدم پذیرش هستند چه در مرکز نوآوری، چه در مرکز رشد. 🙂

خب حالا چرا این ها را گفتم؟!

دو هفته پیش رفته بودم شهرداری. بابت رسیدگی به یک مساله در مورد پروانه ساختمان. اونجا یک نفر من را شناخت. البته من که او را نشناختم. او با خنده گفت: بهرام که گور می گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت.
بیا که کارت گیر من افتاده…
با محبت کارم را راه انداخت و بعدش درددل و داستان عدم حمایت (پذیرش) ایده اش را…گفت.

مهدی خان بابایی، الان در شهرداری یزد شاغل است.

بهرام که گور می گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت.

ایده ی بهینه سازی کولر آبی در مرکز نوآوری پارک حدوداً خرداد ۱۳۸۸؛ گفت که: شما گفتی آخه کولر آبی را نمیشه بهینه کرد و قبول نکردی! دلیل آوردیم و گفتیم و گفتیم. گفتی: برو بساز، بیار.
رفتیم ساختیم و آوردیم. گفتند باید کولر را بگذارید در مرکز نوآوری بماند. قبول نکردیم و عطایش را به لقایش بخشیدیم. هنوز به دلم مونده اگر شما حمایت کرده بودی، شاید…
گفت مدتی بعد از اون، رفته بودم نمایشگاه. اونجا مدلی از ایده ام را دیدم که بر روی کولر اجرا شده بود. داغ دلم تازه شد… بعدها بی خیال ایده و ایده پردازی شدم و شدم کارمند شهرداری.

بعد پرسید دوباره برگردیم اون ایام؛ بهینه سازی کولر آبی را پذیرش می کنی یا نه؟ گفتم نه! گفت چرا؟! گفتم استفاده از کولر آبی اشتباه است. اینکه خیال ملتی را راحت کنیم که کولر بهینه شده و دغدغه ی آب را مردم از یاد ببرند؛ مخالفم. پس هنوزم که هنوزه! (عجب جمله ای 🙂 ) هر کسی بیاد بگه می خوام کولر آبی را بهینه کنم، پذیرش نمیشه.
شاید بهتر بود که اون زمان در پاسخ مهدی و دوستانش چند طرح را مرکز نوآوری پیشنهاد می داد و اینجوری ذهن اون ها را درگیر مساله جدیدی می کرد و اونها از مرکز نوآوری و پارک جدا (بخوانید آزرده) نمی شدند.

ای کاش…

ای کاش سبدی از مساله داشتیم که بجای جواب عدم پذیرش، بگوییم در عوض می تونید روی این مساله ها فکر کنید و طرح و ایده بدهید. اینجوری شاید اون حس بد بوجود نمی اومد. 😐
بهرحال الان اگر کاری و مشکلی در شهرداری داشتید برید پیش آقای بابایی و بگید از طرف فرهنگ نیا اومدید ؛-) حتما حتما کارتون را جلو می بره یا بهتون یک مشاوره باحال میده (به این میگن شبکه سازی با تبلیغات خلاف عرف). بعدش هر چقدر دلتون خواست پشت سر من حرف بزنید و بخندید…

یک تجربه

برای طرح ایده و ایده پروری؛ الان که تقریبا ده سال از اون ماجرا میگذره؛ برای ایده ها، فرض می کنم هر چه تصور کنی می شود ساخت. پس فقط این دو سوال را در مواجهه با تیم ایده ها می پرسم:
چه کسی این محصول/خدمت را می خواهد؟
چند بابتش پول می دهند؟
که پاسخ به این دو سوال اصلا کیفی نیست و بصورت کمّی باید پاسخ داده بشه. یعنی کلماتی مانند همه، مردم، سازمانها و… اشتباه است یا کلماتی مانند خوب، زیاد، عالی و… اشتباه است.
پاسخ چه کسی، اسم است. پاسخ چند، عدد است. (بطور خاص برای پذیرندگان آغازین در نظر می گیریم.)
اینجوری شاید باعث بشه، کمتر دلخوری پیش بیاد یا کمتر در حق کسی اجحاف بشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.