تقی فرهنگ نیا

از پرتقال فروشی تا کارآفرینی

با کمک مجید خان کاغذگران در تلاش برای دعوت از یک کارآفرین استان به جلسه ی آشنایی با تجارب هستیم. در جلسه اول ایشون داستانی را تعریف کرد، با اندکی تصرف نوشتم.

جوان پرتلاش و خوشفکری بود که کار نداشت. به تموم کارخانه ها سر زده بود و فرم استخدام را تکمیل کرده بود. اما هیچ پاسخی نمی گرفت. کلی ایده داشت، اما برای اجرای ایده و توسعه اون احتیاج به سرمایه داشت. اما کو سرمایه؟

یه روز که توی کوچه خیابون داشت پرسه میزد؛ یک پرتقال دید که روی زمین افتاده بود. پرتقال را برداشت و فکری به سرش زد. فکر فروش پرتقال! رفت و پرتقال را فروخت. با پولی که از فروش اون پرتقال بدست آورده بود، دو تا پرتقال خرید. اون دو تا پرتقال را فروخت و بازم پرتقال خرید…

روزها گذشت و اون صاحب یک وانت شد و هر روز به اندازه ی یک وانت پرتقال می فروخت…او حالا صاحب یک کارخانه است و کلی نیرو دارد و اسم و رسمی بهم زده است… از او دعوت شد که دلایل موفقیت خودش را بگوید، رفت پشت تریبون و داستان موفقیتش را شروع کرد:

من پرتقال فروش بودم و زندگیم به سختی می گذشت. عمه ای داشتم، پولدار! که تنها وارثش من بودم. خدابیامرز که شد، ثروتش به من رسید. با اون ثروت زمینی خریدم و کارخانه ای…

داستانش که به اینجا رسید، نگاهی به من کرد و گفت: فلانی! حرفت خیلی مفته، با این وضعیت اقتصاد و دلار، اول برو عمه ای پولدار پیدا کن.

من از خنده پوکیدم. حرف حساب جواب نداره خو، یکی پیدا شد که صادقانه حرف زد، راضی کردنش برای حضور در جلسه ی آشنایی با تجارب کار خیلی سختیه. نیست؟ 🙂

پی نوشت: برای راه اندازی کسب و کار و توسعه ی اون؛ بجز تلاش و کوشش، ایده، مشاوره و آموزش، به سرمایه نیاز داریم. تامین سرمایه از عمه، خاله و عمو (فرشتگان کسب و کار) شروع میشه و به سرمایه گذار خطرپذیر (سرمایه گذاری جسورانه) ختم میشه. (شایدم ختم نشه و برسه به بورس و…) البته در وضعیت فعلی اقتصاد، کاری از دست عمه ی پولدار هم بر نمیاد. خدا بخیر کنه.

One thought on “از پرتقال فروشی تا کارآفرینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.