حسابگری انسان
حکایت از فیه مافیه مولوی در باب حسابگری انسان ها *** گفت: یکی خری گم کرده بود. سه روز روزه داشت به نیت آنک خر خود را بیابد بعد سه روز خر را مرده یافت، رنجید و از سر رنجش روی به آسمان کرد و گفت که اگر عوض این سه روز که داشتم شش […]
حکایت از فیه مافیه مولوی در باب حسابگری انسان ها *** گفت: یکی خری گم کرده بود. سه روز روزه داشت به نیت آنک خر خود را بیابد بعد سه روز خر را مرده یافت، رنجید و از سر رنجش روی به آسمان کرد و گفت که اگر عوض این سه روز که داشتم شش […]
در فیه مافیه مولوی: انا الحق و منصور حلاج و نهایت تواضع *** چنانک منصور را چون دوستی حق به نهایت رسید دشمن خود شد و خود را نیست گردانید گفت اَنَا الحَقُّ یعنی من فنا گشتم حق ماند و بس و این غایت تواضع است و نهایت بندگی است یعنی اوست و بس دعوی […]
حکایت از کتاب فیه مافیه مولوی … سخن را چون بسیار آرایش میکنند مقصود فراموش میشود. حکایت: بقالی زنی را دوست میداشت با کنیزک خاتون پیغامها کرد که چنینم و چنانم و عاشقم و میسوزم و آرام ندارم و بر من ستمها میرود و دی چنان بودم و دوش بر من چنین گذشت قصههای دراز […]